۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

دروغ وبی‌شرمی

فرهاد شاه‌مرادلو
اسفند ماه 88 ماه تلخ حضورم در دانشگاه سیستان و بلوچستان بود چراکه از هر طرف فشار بر فعالین دانشگاه افزایش یافته بود و احکام متعدد اخراج و تعلیق و ممنوع الورودی و حتی ضرب و شتم آنان خاطر هرکس را آزرده می‌کرد. ماجرایی که در این چند خط به به آن اشاره می‌کنم مربوط به اواخر اسفند 88 و هنگامی ست که حکم تجدید نظر 8 دانشجوی ممنوع الورود صادر شد و علی باقری همراه کامران جلیل و فکر کنم صالحی همچنان ممنوع الورود باقی ماندند. یکی دو روز پس از ابلاغ رای، علی باقری از من خواست تا به دفتر کمیته انضباطی رفته و از شمس بخواهم که چند دقیقه ای به باقری و جلیل اجازه ورود به خوابگاه دهد تا آنان وسایل شخصی شان را از خوابگاه خارج کرده و به شهرستان بروند. هنگامی که به دفتر کمیته انضباطی رفتم شمس نجفی حضور نداشت و با کریمی جریان را در میان گذاشتم و او با شمس تماس گرفت و شمس به او گفته بود که علی باقری و کامران جلیل جلو درب دانشکده ادبیات منتظر باشند که او هماهنگی‌های لازم را انجام دهد. من موضوع را به علی گفتم و تا درب دانشکده ادبیات آنان را همراهی کردم و خداحافظی کردم. اما چند دقیقه بعد بهنام زنگ زد و خبر داد که اطلاعات استان این دو نفر را جلو درب ادبیات دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال داده است. مشخص شد که منظور شمس از هماهنگی ، هماهنگی با اطلاعات و دادن گزارش‌های غلط و تحریک ماموران اطلاعات برای دستگیری دوباره این دو نفر بخاطر انتشار عکس‌های زخمی شدن علی باقری در اثر ضرب و شتم توسط نگهبانان دانشگاه، در سایت‌های خبری بوده است. گفتن دروغ به این آشکاری و این درجه از بی شرمی اگرچه از سوی اشخاصی چون شمس و کریمی زیاد دور از انتظار نبود اما این تجربه تلخ باعث شد که هرگز از یاد نبرم که کسانی که آدم فروشی کسب و کار آنان است هرگز قادر به ترک این رذالت نخواهند بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر