احمد ناصری در سال تحصیلی 87-86 از استرالیا برگشت و به سمت سرپرستی معاونت دانشجویی ــ فرهنگی دانشگاه منصوب شد. در مقایسه با معاونت قبلی، شخصیت بازتری داشت و علاقه داشت که با دانشجویان فعال دانشگاه در ارتباط باشد و دائم در دفترش با اعضای انجمن و بسیج و دستاندرکاران نشریات دانشجویی گفتگو میکرد. اولین اقدامی که انجام داد که البته به دستور اکبری هم بود، نظارت پیش از چاپ نشریه «قلم انجمن» متعلق به انجمن اسلامی اقتصاد بود. در آن نشریه به اخراج دو استاد دانشگاه اعتراض شده بود، اما وقتی برای انتشار به معاونت فرهنگی تحویل داده بودند از آنان خواسته شده بود که آن مطلب را حذف کنند. جمعی از نشریات دانشجویی به این اقدام اعتراض کردند و بیانیهای هم صادر کردند که در سطح دانشگاه منتشر شد، اما مسئولان آن نشریه سرانجام پذیرفته بودند که مطلب را عوض کنند و نشریه را با حذف آن خبر منتشر کنند. انتخابات مدیران مسئول نشریات بود و ما در آنجا به این اقدام شدیداً اعتراض کردیم اما اکبری و ناصری سعی کردند این کار را توجیه کنند.
اما اقدام عجیبتری که من اصلاً از ناصری انتظار نداشتم این بود که از تهیه طومار جعلی علیه نشریات دانشجویی و علی باقری حمایت کرد. پیش از این بارها با ناصری صحبت کرده بودم و گمانم بر این بود که بر خلاف دیگر مسئولان دانشگاه، در مجموع انسانی منطقی است و قانون را هم میفهمد و رعایت میکند. طومار را شمس نجفی و رابطهایش درست کرده بودند و به کمیته ناظر بر نظریات به عنوان شکایت فرستاده بودند و من و زینب داوری عضو کمیته بودیم و از طومار کپی گرفتیم تا امضاها را بررسی کنیم. با مراجعه به افراد متوجه شدیم که اکثر امضاهای طومار جعلی است. به ناصری این موضوع را خبر دادم، او به جای آن که دستور رسیدگی به این جعل بزرگ را بدهد که امضای نزدیک به 80 نفر در آن جعل شده بود، به ما حمله میکرد که چرا اصلاً این موضوع را بررسی کردیم و رسماً از جاعلان حمایت میکرد! حال آن که وظیفه ما در کمیته ناظر بر نشریات، بررسی شکایات بود. توجیهات عجیبی را مطرح میکرد که برای من شنیدنش از زبان ناصری تازگی داشت.
بعدها گویا ناصری با شمس و کوچکزایی مشکلاتی پیدا کرده بود و ناچار به استعفا شده بود. رضوانی با حفظ سمت در امور شبانه جایگزینش شد و قلع و قمع کردن فعالان دانشجویی و نشریات و تشکلها در دستور کار قرار گرفت و پورذهبی هم در این زمینه کمک زیادی به مسئولان دانشگاه میکرد و در نشریات وابسته به دفتر نمایندگی حکم ارتداد فعالان دانشجویی را صادر میکرد. بدون شک در دورهی پس از ناصری اوضاع بدتر شد، اما ناصری هم از موقعیتهایش برای اصلاح وضعیت دانشگاه استفاده نکرد و در مواقع حساس از شمس و کوچکزایی در مقابل فعالان دانشجویی پشتیبانی میکرد. انتخابات شورای صنفی که برگزار شد یک ماه طول کشید تا تأیید شد و بعد از آن هم به جای آن که از اعضای منتخب حمایت کند از همان ابتدا حمله به علی نمازی و همپیمانان را در دستور کار قرار داد و به بهانههای مختلف سعی میکرد او را تحت فشار قرار دهد. یک بار که برای عیادت دانشجویی که خودکشی کرده بود با بقیه منتخبان شورای صنفی به بیمارستان رفت، به او حمله کرده بود که اصلاً چرا اینجا آمدی و جزو وظایفت نیست و از این حرفهای بیربط. من با او تماس گرفتم و به او یادآوری کردم که رفت و آمد به بیمارستان ارتباطی به مسئولان دانشگاه ندارد اما حرف من را هم قبول نکرد و به همان ادعاهای عجیبش ادامه داد. نمازی بیشترین رأی را آورده بود و او میخواست با تضعیفش مانع از دبیر شدنش بشود. دو نفر از دختران دانشجوی رابط دانشگاه را هم گماشته بود دمِ درِ اتاق آن دخترِ دانشجوی مریضِ خودکشیکرده، تا همه چیز را گزارش دهند و مراقب اوضاع باشند.
آن روزها فضای احمقانهای بر دانشگاه حاکم بود، من در وبلاگم استدلال میکردم که عیادت کردن از دانشجو در بیمارستان ربطی به دانشگاه ندارد و به جعل امضای دانشجویان باید رسیدگی کرد و معاونت دانشجویی تلاش میکرد که ثابت کند این موضوع ربطی به دانشجویان ندارد! به هر حال ناصری هم که استعداد خوبی در توجیه بیقانونیها داشت، سرانجام بیش از یک سال نتوانست در نظام مافیایی دانشگاه سیستان و بلوچستان دوام بیاورد و جایش را به کسی داد که نه دانشجو و نه قانون برایش هیچ کدام اهمیتی نداشتند و ندارند و از بسیاری از اتفاقاتی که در حوزهی معاونتش اتفاق میافتاد، بعدها خبردار میشد و پاسخ همیشگیاش این بود که ما اختیاراتی فراتر از قانون داریم!
۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)