یکی از ویژگیهای اخلاقی ریاست دانشگاه س و ب که خیلی هم اصرار دارد خودش را پدری مهربان معرفی کند، کینهتوری عمیق وی است. ویژگی بدتر این است که نمیتواند این کینهتوزی را پنهان کند. معمولاً وقتی مقام بالاتر میرود باید این حس کینهتوزی که مختص آدمهای ضعیفتر است از بین برود، اما در دانشگاه س و ب برعکس است. رییس عموماً بر مبنای کینهتوزی عمل میکند و نوع برخودش با دانشجویان بر مبنای انتقامگیری است. چند نمونه را من از دورهای که خودم در آن دانشگاه بودم مثال میزنم.
- زمانی که علی باقری در اعتراضات صنفی پشت تریبون قرار گرفت و انتقاداتی کرد. رییس دانشگاه از پشت تریبون به او گفت «خیلی دور برداشتی!» با این حرف عمق کینهاش را از علی نشان داد و بعد هم دیدیم که به نگهبانان دستور داد با او چقدر وحشیانه برخورد کنند و یک روز از بس کتک خورد به بیمارستان بردندش. فکر کنم چهار بار نگهبانان دانشگاه به بهانههای مختلف علی را زدند. وضعیت تحصیلیاش هم فکر میکنم هنوز بلاتکلیف است. بالاترین محکومیتی را دانشگاه میتوانست، در حقش اعمال کرد و با وجود آن که دوره محرومیت دو ترمش تمام شده است، هنوز آقای کینهتوز اجازه نمیدهد به دانشگاه برگردد یا حداقلش تکلیفش را روشن کند که چه کار باید بکند.
- وقتی دانشجویان ممنوعالورود شدند اول اسم هفت نفر آمده بود. بعداً بدون هیچ دلیل خاصی رییس دانشگاه دستور داد که اسم کامران هم اضافه شود. در صورتی که کامران در آن یک ترم فقط درسش را میخواند و هیچگونه فعالیتی صنفی و سیاسی نداشت. اضافه شدن اسم کامران را یکی از مسئولان کمیته انضباطی این طوری توضیح داده بود. گویا اکبری فکر میکرده کامران به دلیل مشکلات درسی دیگر اخراج شده است، اتفاقا در آن ترم درسش را خوانده بود و هنوز دانشگاه بود، به همین خاطر وقتی دید مشکل آموزشی ندارد برایش مشکل انضباطی درست کرد. خوشبختانه بعداً مشکلات کامران حل شد و وارد دانشگاه شد.
- من در هفت ترمی که در دانشگاه بودم تقریباً مشکلی با ریاست دانشگاه نداشتم. اما بعد از این که گزارشی از دانشگاه نوشتم و در آن نوشتم که دانشگاه مرده بود و پس از اعتراضات زنده شد، کینه عجیبی از من به دل گرفت. از چندین نفر شنیدم که از این قضیه خیلی ناراحت است و بارها به زبان آورده است. وقتی پاپوش نشریه فریاد را برای من درست میکردند به او زنگ زدم و اعتراض کردم، اما جالب بود که در جواب من طبق معمول کلی از خودش و دانشگاه تعریف کرد و آخرش هم گفت دانشگاه ما مرده نیست! یعنی اینها جواب آن دو خط نوشته است.
علت این که کینهتوزی اکبری به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم دربارهاش بنویسم این بود که داشتم خبر بازدید هاشمی از یزدی را میخواندم که او هم تا حدودی همشهری اکبری است. منتها او به عیادت کسی میرود که تندترین حرفها و تحقیرها را علیهاش زده است، اما رییس دانشگاه س و ب تمام فکر و ذکرش این است که چطور از دانشجویان منتقد دانشگاه انتقام بگیرد، اکثر بودجه دانشگاه هم صرف آدمفروشی و خبرچینی میشود. از همین تفاوتهاست که بعضیها بزرگ میشوند و بعضیها در گودال خودشان میپوسند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درود بر شما و خسته نباشيد
پاسخحذفتوی یکی از آزمایشگاه های گروه شیمی کفپوشهای نامناسبی نصب کرده بودند، می خواستم مطلب رو تو نشریه بزنم. کفپوشها رو رئیس دانشکده به زور نصب کرده بود. به ما اجازه عکاسی ندادن. رفتم سراغ اکبری، فکر می کردم آدم خوبیه، گفتم این مشکل پیش اومده. گفت: ابراهیم اسکافی توی نشریش نوشت دانشگاه من مردس، اون بلا رو سرش آوردیم. حواست باشه ...
پاسخحذفاون موقع یکی از استادهای گروهمون هم حضور داشت. مطلب رو طوری توی نشریه کار کردیم که اکبری مجبور شد بره و دستور بده اونجا رو درست کنن.
و جدیدا معاونینی کینه توز تر چون رضوانی انتخاب میکنه که در احکامی که اخیرا دانشگاه برای دانشجویان صادر میکند همه رد پای کینه شخصی ایشان حضور دارد که اخرین نمونه ان حکم خان فرسنگی بود که دلیل اساسی انتخاب ایشان و حکم زدن برای ایشان دانشجوی رشته شیمی بودن و شناخته شدن توسط رضوانی بود. یادم باشه خاطر دعوای کامران و رضوانی رو هم بعدا بنویسم!
پاسخحذفروز حساب سخت نزدیک است. امیدی ما در اون روز دادگر و بی کینه باشیم
پاسخحذفسلام.
پاسخحذفدر ماجرای نشریه فریاد موضوعاتی وجود داشت که همچنان منو به تامل وا می داره. من تقریبا مطمئن بودم که ابراهیم کاری توی اوم نشریه نکرده ولی در مورد باقری و جلیل صحبت هایی میشد که نمشد به راحتی از کنار اونها گذشت.
در مورد جلیل اینکه سه تا از دخترای دانشکده ادبیات هنگام فروش نشریه فریاد او را دیده بودند، سه نفری که نه در کمیته حکمی خورده بودند و نه رابط بودند، این دانشجوها رو هم شمس پیدا نکرده بود که بگیم اون علمشون کرده، خلاصه اینکه این موضوع باعث شد تا در مورد جلیل کمتر شک کنم.
علی باقری هم به همه از جمله خود من گفته بود که اگه کاری داشته باشین کمکتون می کنم. با همه همینطوری بودها، خیلی خیلی مهربون بود. در مورد علی هم احتمال دادم که توی صفحه بندی نشریه بهشون کمک کرده باشه.
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفتا جایی که من اطلاع دارم باقری و جلیل هم نقشی در تهیه آن نشریه نداشتند. بعدها شنیدم که شب قبل از انتشار نشریه فریاد مدیر مسئول و سردبیر فریاد به اتاق شماره یک خوابگاه 16 رفتهاند. آنها دوست سجاد حیدری بودند و به آن اتاق رفت و آمد داشتند. لپتاپ آبتین هماتاقی حیدری را قرض میگیرند تا نشریه را صفحهبندی کنند. البته مطالب آن ظاهراً به صورت آماده برایشان ارسال شده بود. آنها جزئیات برخی نوشتهها را تغییر دادند. به احتمال زیاد نشریه را هادی سالاری برای ایشان تهیه و ارسال کرده بود.
پاسخحذفاز سوی دیگر واثق عباسی که کینه زیادی نسبت به فعالان دانشجویی دارد پدر همکلاسی حامد سالاری بود و ارتباط زیادی با وی داشت. احتمال دارد که او هم خودش در این پروژه دست داشته است که نهایتاً حامد سالاری هیچ تنبیهی نشد. واثق عباسی به کوچکترین مطلب انتقادی نشریات گیر میداد اما در این مورد از حامد سالاری حمایت هم کرد.
از طرف دیگر علی باقری نشریاتی مثل کاغذ اخبار و آبگینه و ندای آغاز را صفحهآرایی میکرد و صفحهآرایی فریاد هیچ شباهتی به آنها نداشت. بنابراین این ادعا درست نیست. گیرم هم درست باشد ، بر فرض محال، صفحهآرایی کردن نشریه جرم تلقی نمیشود، مدیر مسئول باید پاسخگوی مطالب باشد.
نشریه فریاد صرفا یک بهانه بود تا شماها را محاکمه کنند، شماها به اسم فریاد حکم خوردید.
پاسخحذفراستی کامران در فروش نقش داشته؟
نمی دانم در فروش همکاری داشته یا نه
پاسخحذفاما مطمئنم که فروش نشریهای که مجوز دارد تا زمانی که مجوزش لغو نشده جرم نیست!
مدیر مسئول باید جوابگوی مطالب باشد، نه کسانی که اکبری با آنها مشکل دارد